نویسنده: ز. نظری
در سایه تاریک شرایط جاری در کشور و در خلأ اخلاقی و سیاسیِ برجایمانده از دو دهه فساد و بیعدالتی، امروز زنان افغانستان نه تنها از حق آموزش و کار محروم شدهاند، بلکه طعمه فریبهای تازهای در فضای مجازی میشوند؛ صفحاتی که به نام کاریابی و کمک، اما به نیت فریب، تهدید و اخاذی ساخته شدهاند. این تراژدی تنها یک حادثه مجازی نیست، بلکه بازتابِ بحران عمیق وجدان، فروپاشی ساختار اعتماد و بیمسئولیتی جهانی در برابر رنج زنان افغانستان است.
افغانستان امروز در وضعیتی قرار دارد که «ناامیدی» دیگر فقط یک احساس نیست؛ بلکه واقعیتی اجتماعی، فرهنگی و روانی است. زنان که روزگاری در دانشگاهها، رسانهها و نهادهای مدنی فعالیت میکردند، اکنون پشت دروازه های بسته لیسه ها و دانشگاه ها و زیر سایه محدودیت، تهدید و گرسنگی، برای زنده ماندن میجنگند.
در چنین وضعیتی، پیدایش صفحات جعلی کاریابی در شبکههای اجتماعی که با سوءاستفاده از نام سازمانهایی چون یونیسف و WHO از زنان پول و حتی اطلاعات شخصی میخواهند، تنها یک نشانه از بحران بزرگ تر است: سقوط اخلاق، بیاعتمادی اجتماعی و بی تفاوتی حکومتها و جامعه جهانی در برابر رنج زنان افغانستان.
در جامعهای که ارزشهای انسانی به تدریج فرو میپاشد، «وجدان» نخستین قربانی است. امروز در افغانستان بسیاری از مردان جوان که خود از فقر، بیکاری و بی چشماندازی رنج میبرند، در یک چرخه معیوب روانی گرفتار شدهاند؛ چرخهای که در آن ناامیدی به نفرت، و نفرت به بی رحمی تبدیل میشود.
وقتی مردی از تحصیل و رشد فکری محروم باشد، وقتی در محیطی مردسالار پرورش یافته باشد که زن را «ضعیفه» و «وابسته» میداند، به راحتی میتواند قربانی را «وسیلهای برای نجات خود» بپندارد. این همان ریشه روانی و فرهنگی فریب است: تحقیر زن، زاده تحقیر انسان!
این مردان در واقع قربانیان ساختار تبعیضاند، اما به جای اعتراض به منبع ستم (یعنی طالبان و نظام مردسالار)، خشم خود را بر ضعیف ترین قشر جامعه یعنی زنان و دختران تخلیه میکنند.
طالبان با بستن دروازه های مکاتب، دانشگاهها و ادارات، نه تنها حق انسانی زنان را سلب کردهاند، بلکه زمینه را برای انواع فریب، استثمار و خشونت علیه زنان فراهم ساختهاند.
وقتی زنی نتواند در محیطی رسمی و قانونی کار کند، ناچار است برای یافتن کوچک ترین فرصت، به دنیای مجازی پناه ببرد. و در آنجا، شکارچیان در کمیناند.
طالبان با حذف زنان از حیات اجتماعی، زنان را بی پناه و بی صدا ساخته اند؛ نه اجازه کار دارند، نه حق شکایت. اگر زنی قربانی فریب یا اخاذی شود، حتی نمیتواند به ادارهای مراجعه کند، زیرا حضورش در آن اداره جرم شمرده میشود، و آنهم شکایت در مورد کار و کار یابی.
به بیان دیگر، طالبان نه تنها دروازه های آموزش و کار را بستهاند، بلکه راه و دروازه های عدالت را نیز بر زنان مسدود کردهاند.
این جنایت خاموش است؛ جنایتی علیه انسانیت، نه فقط علیه زنان.
ریشه این فاجعه، تنها در حکومت طالبان نیست؛ بلکه در ساختاری پوسیده است که امریکا، حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی آن را با تبانی و بیکفایتی ساختند.
امریکا، با شعار دموکراسی، بیست سال در افغانستان ماند، میلیاردها دالرر خرج کرد، اما جامعهای نساخت، بلکه طبقهای از قدرت طلبان و ثروت اندوزان دزد را پرورش داد.
حامد کرزی با سیاستهای قوممحور و محافظه کارانه، ملت را به دستههای بیاعتماد تقسیم کرد. اشرف غنی احمدزی با غرور تکنوکراتیک و تصمیمهای خود خواهانه، با تیم چهار نفره بی کفایت اش سقوط جمهوریت را تسریع بخشید.
آنان افغانستان را نه به طالبان، بلکه به جهل، فقر و تبعیض سپردند. امروز زنان افغانستان قربانی مستقیم همان خیانت تاریخیاند.
وقتی زنان نمیدانند کدام صفحه در فیسبوک واقعی است و کدام فریب، این یعنی اعتماد اجتماعی مرده است.
و وقتی سازمانهای بینالمللی که نام شان برای فریب استفاده میشود، حتی واکنشی جدی نشان نمیدهند، این یعنی وجدان جهانی هم در خواب است.
جهان، با سکوت اش در برابر وضعیت زنان افغانستان، شریک جرم شده است. آموزش ندادن راه تشخیص صفحات رسمی، نداشتن سامانه گزارش دهی برای قربانیان و بی تفاوتی در برابر رنج روزمره زنان، همه نشانههای بیمسئولیتی اخلاقی جهان در قبال افغانستان است.
مسئله امروز افغانستان تنها سیاسی نیست، بلکه انسانی و اخلاقی نیز است. زنان افغانستان قربانی سیاستهای بیرحم طالباناند، قربانی خیانت رهبران دیروز و قربانی بی تفاوتی جهانیان.
برای نجات این ملت، باید از بازسازی «وجدان جمعی» آغاز کرد؛ از تربیت انسانی که بداند فریب دادن یک زن گرسنه، مساوی با خیانت به انسانیت است.
طالبان باید بدانند که حکومت با زور دوام نمییابد و حذف زنان، حذف نیمی از عقل و توان جامعه است.
و جهان باید بفهمد که سکوت در برابر فریب، خود نوعی فریب است.
اگر امروز در کابل، زنی برای نان و امید به صفحهای جعلی پناه میبرد، این فقط شکست او نیست، بلکه شکست همه ماست.
تا زمانی که زن در افغانستان امنیت، شغل و صدا نداشته باشد، هیچ مردی، هیچ دولت و هیچ جامعهای آزاد نخواهد بود.



