محدودیتهای تازه طالبان در ولایت هرات، به ویژه ممنوعیت تصویربرداری از موجودات زنده و دستور به عدم مصاحبه با رسانهها، نشانهای از تشدید سرکوب رسانهها و تنگتر شدن فضای آزادی بیان است.
این اقدامات نه تنها با اصول اساسی آزادی بیان و حقوق بشر در تضاد است، بلکه از نظر دینی و فرهنگی نیز مشکلات عمیقی را به وجود میآورد.
رسانهها به عنوان یکی از ارکان اصلی جامعه مدنی، نقشی بسیار مهم در ارتقای آگاهی و فرهنگ مردم دارند. تلویزیونها و رسانههای تصویری، با ارائه محتوای آموزشی، مستندها، و برنامههای فرهنگی، میتوانند به تغییر نگرشها و ارتقای سطح آگاهی جامعه کمک کنند.
با محدود کردن تصویربرداری و سانسور رسانهها، در واقع مردم را از دسترسی به اطلاعات معتبر و آموزشهای ضروری محروم میکنند.
این امر نه تنها سطح آگاهی مردم را کاهش میدهد، بلکه موجب شیوع شایعات و گسترش اطلاعات نادرست میشود که میتواند به ایجاد فضای ناآرامی اجتماعی بیانجامد.
در عصر حاضر، رسانهها تنها ابزارهایی برای ارائه اطلاعات نیستند؛ بلکه میتوانند به ابزاری برای تقویت دولت و حکومت نیز تبدیل شوند. رسانهها میتوانند پل ارتباطی میان دولت و مردم باشند و به حکومت کمک کنند تا پیامهای خود را به جامعه منتقل کند. ارائه گزارشهای مثبت از عملکرد دولت، بهبود تصویر عمومی آن و شفافسازی سیاستها، همه از طریق رسانهها ممکن است.
محدود کردن رسانهها، در واقع قطع این کانال ارتباطی است و میتواند باعث بیاعتمادی مردم نسبت به حکومت شود. طالبان با این اقدامات، در واقع به خود آسیب میزنند؛ چرا که بدون وجود رسانههای مستقل، آنها نمیتوانند به درستی دستاوردهای خود را به نمایش بگذارند و مشروعیت خود را در میان مردم تقویت کنند.
اگر بخواهیم از منظر دین مقدس اسلام به موضوع رسانه بپردازیم؛ دین مقدس اسلام، به عنوان دین خردگرا و مبتنی بر تفکر، همواره به تبادل نظر، انتشار علم و گسترش آگاهی اهمیت داده است.
در متون اسلامی، استفاده از ابزارهای مختلف برای ترویج علم و آگاهی به شدت مورد تشویق قرار گرفته است. تحریم رسانهها و تصویربرداری، در واقع یک تفسیر تحجرآمیز و محدود از دین است که با اصول اصلی و روح اسلام در تضاد است.
اسلام هیچگاه مخالف هنر، تصویرسازی و ابزارهای مدرن برای انتقال پیام های معنوی نبوده است. بلکه، این نگاه تنگ و تاریک مربوط به دین مقدس اسلام نمی شود بلکه مربوط به آنهای می شود که که دین را از عینک تعصب و تنگنظری خویش میبیند و از ابزارهای مدرن برای پیشبرد جامعه اسلامی چشمپوشی میکنند.
محدود کردن رسانهها به ویژه در حوزه تصویری، تاثیرات مخرب اجتماعی به همراه دارد. این محدودیتها میتواند منجر به رشد افراطگرایی، کاهش تنوع فرهنگی، و بسته شدن فضای بحث و تبادل نظر شود. این امر به ویژه برای جوامعی که نیاز به بازسازی و بازگشت به زندگی عادی پس از چنیدن دهه جنگ دارند، بسیار خطرناک است.
مردم افغانستان نیاز به امید، آگاهی و ابزارهایی دارند که به آنها کمک کند تا خود را از فضای خشونت و افراطگرایی دور کنند.
محدودیتهای رسانهای حاکمیت، به جای تقویت اقتدار حکومت، باعث گسترش ناآگاهی، افزایش بیاعتمادی و تحریف چهره اسلام میشود.
این سیاستها نه تنها در تضاد با اصول اساسی آزادی بیان و تفکر در اسلام قرار دارند، بلکه باعث تضعیف نقش سازنده رسانهها در توسعه فرهنگی و اجتماعی کشور خواهند شد.
امارت اسلامی، به جای سرکوب و سانسور، باید به ظرفیتهای مثبت رسانهها توجه کنند و از آنها به عنوان ابزاری برای تقویت مشروعیت و ارتباط مؤثر با مردم استفاده کنند.
و سوال های که می تواند برای هر هموطنی مطرح شود این ست که:
- اگر هدف حاکمان کشور از اعمال محدودیتهای رسانهای، حفاظت از ارزشهای اسلامی است، چرا در تاریخ اسلام همواره شاهد استفاده از ابزارهای هنری و تصویری برای انتقال پیام بودهایم؟ آیا این اقدامات با تاریخ و سنت اسلامی همخوانی دارد؟
- چگونه امارت اسلامی ادعا میکنند که خواهان توسعه و بازسازی کشور هستند، در حالی که با محدود کردن رسانهها، مردم را از دسترسی به اطلاعات و آگاهیهای لازم محروم میکنند؟
- امارت اسلامی چگونه میخواهند اعتماد و حمایت مردم را جلب کنند، در حالی که با اعمال این محدودیتها، مانع از شفافیت و ارتباط مستقیم با جامعه میشوند؟
- آیا طالبان نباید بترسند که با این گونه سیاستهای سرکوبگرانه، به جای تقویت اسلام، چهرهای متحجر و بسته از این دین ارائه دهند که باعث بدبینی مردم عوام و همینطور جهانیان نسبت به اسلام شود؟
نویسنده: دکتر لنگرزاد