کودتای هفت ثور ۱۳۵۷، نقطه عطفی در تاریخ معاصر افغانستان است که به جای ثبات و ترقی، آتش بحرانهای بیپایان را در کشور برافروخت. این مقاله، با اتکا بر تحلیلهای مستند و دیدگاههای منتقدانه، به بررسی علل ناکامی کودتاچیان، سادهلوحی رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، نقش مخرب حفیظالله امین، و انحراف جهاد مقدس از مسیر اصلی میپردازد. در نهایت با دعوت به همدلی ملی، بر ضرورت عبرتآموزی از این دوره تلخ تاریخی تأکید میشود.
افغانستان سرزمینی است که تاریخ آن آمیخته با مقاومت، آرمان، و در عین حال خیانت و ناکامیهای رهبران بوده است. کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ که با شعار عدالت اجتماعی و ترقی صورت گرفت، نه تنها به تحقق این اهداف منتهی نشد بلکه کشور را به کام جنگ داخلی، مداخلات خارجی و بحرانهای ویرانگر فرو برد. این یاد داشت میکوشد ضمن تحلیل ریشههای این فاجعه ملی، مسئولیتهای بازیگران اصلی این دوره را نقد کرده و راهکارهایی برای بازسازی همبستگی ملی ارائه دهد.
رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به ویژه شاخه خلق به رهبری نورمحمد ترکی، در تلاش برای پیادهسازی مدلهای مارکسیستی شوروی در افغانستان، دچار اشتباهات راهبردی جبرانناپذیری شدند. آنها بدون شناخت دقیق از ساختار قبیلهای، مذهبی و سنتی جامعه افغانستان، اقدام به اصلاحات اجباری، مصادره زمینها، تغییر نظام آموزشی و سرکوب گسترده مخالفان کردند.
برخلاف تصور سادهانگارانه رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، به ویژه شاخه خلق، افغانستان جامعهای به شدت متکثر و مذهبی بود و مشروعیت حکومت به میزان انطباق آن با ارزشهای دینی و سنتی مردم بستگی داشت. تحمیل ارزشهای بیگانه بدون اقناع اجتماعی، واکنش شدید مردم و علما را برانگیخت و پایههای حکومت را متزلزل کرد.
نورمحمد ترکی، که خود را پیرو انقلاب اکتبر روسیه میدانست، درک صحیحی از تفاوتهای بنیادین میان مردم و و جغرافیای افغانستان و مردم روسیه و جغرافیای این کشور نداشت. در زمان انقلاب لنین، روسیه کشوری با زمینهای حاصلخیز، طبقه کارگر نیرومند و زمینههای اقتصادی برای کشاورزی صنعتی بو، اما افغانستان سرزمینی کوهستانی، فقیر، قبیلهای و عمدتاً دامدار-کشاورز با زمین های کمی بودند.
این بیتوجهی و ناگاهی ترکی به تفاوتهای اقلیمی و اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی باعث شد که برنامههای اصلاحی حزب دموکراتیک خلق با شکست مواجه شود. اصرار بر الگوبرداری کورکورانه از شوروی، به جای بومیسازی سیاستها، در نهایت کودتاچیان را در برابر خشم عمومی قرار داد.
یکی از بزرگترین اشتباهات ترکی، اعتماد نابجا به حفیظالله امین خائن بود؛ فردی که به دلیل تعلق قومی و پشتون بودن، مورد حمایت ترکی قرار گرفت. اما امین نه تنها امین و وفادار نبود، بلکه بعدها ثابت شد که با سازمانهای اطلاعاتی خارجی (امریکا و پاکستان) در ارتباط بوده است.
پس از به قدرت رسیدن از طریق ترور ترکی، امین سیاست سرکوب گستردهای را دنبال کرد. هزاران انسان بیگناه را زندانی، شکنجه و اعدام کرد. دوره حکومت امین یکی از خونبارترین دورههای تاریخ معاصر افغانستان بود که پایههای مشروعیت هر نوع حکومت مرکزی را فرو ریخت و مردم را به سوی مقاومت مسلحانه سوق داد.
جنگ مقاومت علیه اشغال شوروی، با خون دلیرمردانی شکل گرفت که با شکم گرسنه و پای برهنه برای دفاع از ایمان و وطن خود جنگیدند. این مجاهدین واقعی، با نثار جان، جسم و هستی خود، استقلال و آزادی را هدف قرار دادند.
اما افسوس که پس از پیروزی، بسیاری از این مجاهدین مخلص به حاشیه رانده شدند و آرمانهایشان توسط رهبران جاهطلب مصادره شد. حقیقت تلخ این بود که «خون را خوبان دادند و ثمره را بدان چشیدند.»
رهبران مجاهدین، به جای تشکیل دولت وحدت ملی و پاسخ به امید میلیونها انسان، درگیر نزاعهای خونین قدرت شدند. در این میان، گلبدین حکمتیار نقش ویژهای در تخریب کابل و شعلهور ساختن جنگهای داخلی داشت.
حکمتیار که بارها از امضای توافقهای صلح سر باز زد، با حملات راکتی بیهدف به کابل، هزاران غیرنظامی را به خاک و خون کشید. این عملکرد خیانت به آرمانهای جهاد و دلیل عمده نابودی زیرساختهای پایتخت و تداوم بحران ملی بود. امروز نیز طالبان او را به انزوا کشاندهاند تا مانع از تجدید خشونتهای داخلی شود.
در این میان، این مردم بیدفاع افغانستان بودند که همواره هزینه سنگین خیانتها، ناکامیها و آزمون و خطاهای بیکفایتی دیگران را پرداختند. مردمی که نه تنها در برابر اشغال، بلکه در برابر خیانت داخلی نیز قربانی شدند.
از کودتای هفت ثور تا سقوط کابل در ۲۰۲۱، خط ممتدی از رنج، خون، مهاجرت، و ناامیدی بر چهره این ملت حک شده است. هنوز که هنوز است، مردم افغانستان، اسیر بازیهای سیاسی نخبگان و قربانی معادلات قدرت منطقهای و جهانی هستند.
در میانه این تاریخ پر از خیانت و طمعورزی، نباید از مجاهدان پاکباز و بیادعایی غفلت کرد که با شکم گرسنه و پای برهنه، تنها به انگیزه ایمان به خداوند متعال، عشق به وطن، و دفاع از کرامت انسانی به میدان جهاد شتافتند. این مردان و زنان دلیر، بدون هیچ چشمداشتی به مناصب دنیوی یا دستاوردهای سیاسی، خون پاک خویش را نثار کردند تا عزت و استقلال افغانستان حفظ گردد.
آنها نه به زر اندیشیدند و نه به زور، بلکه جهادشان را وظیفهای الهی و ملی میدانستند. اگر امروز هنوز نام افغانستان در نقشه جهان باقی است و روح مقاومت در برابر ستم زنده مانده، مدیون همین مجاهدان راستین است. نام و خاطره آنان باید همواره در حافظه ملی زنده بماند و نسلهای آینده از صداقت، ایمان، و ایثارشان الهام بگیرند.
تجربه تلخ کودتای هفت ثور و پیامدهای پس از آن، باید برای امروز افغانستان درسی عبرتآموز باشد. تنها از طریق؛عبور از اختلافات قومی و مذهبی، تقویت همبستگی ملی، احترام به اراده مردم، و تکیه بر اصول دموکراتیک و اخلاقمدار میتوان آیندهای روشن برای این سرزمین ساخت.
جامعه افغانستان نیازمند رهبرانی است که به جای منافع شخصی، منافع ملی را در اولویت قرار دهند و به آموزههای تلخ تاریخ گوش فرا دهند. این مردم شریف، بیش از هر زمانی، شایسته صلح، آزادی، عدالت و پیشرفتاند.
نویسنده: م. کهریزنوی