روشن شدن پرسش‌های بی‌پاسخ

روشن شدن پرسش‌های بی‌پاسخ

طی چهارده ماه یورش خونبار و نسل‌زدایی گسترده و بی‌سابقه‌ی صهیونیست‌های سفاک در غزه و لبنان، چند پرسش بی‌پاسخ در ارتباط با موضع دولت سوریه در قبال آن فجایع بزرگ در ذهنم مطرح بود که آن زمان نمی‌توانستم پاسخی برای آنها بیابم؛ اما اکنون (پس از سقوط دولت بشار اسد) آرام آرام پاسخ آنها هویدا می‌شود. در این یادداشت کوتاه، آن پرسش‌ها و پاسخ‌های احتمالی آنها را مطرح می‌کنم:

۱) در طول بیش از چهارده ماه تجاوزات و جنایات وحشیانه‌ی صهیونیست‌ها در غزه و لبنان، بسیاری از کشورها، شهرها و پایتخت‌های جهان در پنج قارۀ دنیا، شاهد اعتراضات و تظاهرات و اجتماعات مردمی در تقبیح نسل‌کشی صهیونیست‌ها و ابراز همبستگی و همراهی با ملت‌های فلسطین و لبنان بود. علاوه بر شهرها و پایتخت‌های کشورهای اسلامی (ایران، عراق، اردن، الجزایر، مراکش، تونس، یمن، پاکستان، ترکیه، مالزی، اندونیزی و …) در بسیاری از شهرها و پایتخت‌های کشورهای اروپایی و غربی (امریکا، کانادا، استرالیا، انگلیس، فرانسه، آلمان، اتریش، سوئد، بلژیک و …) شاهد اجتماعات و راهپیمایی‌های گسترده و مستمر در اعتراض به جنایات صهیونیست‌ها و اعلام حمایت از ملت‌های فلسطین و لبنان بود.

اما در طول این مدت هیچ تظاهرات و اجتماعِ اعتراضی در تقبیح جنایات و نسل‌کشی اسرائیل و حمایت از مظلومان غزه و لبنان، در شهرها و پایتختِ کشور انقلابی و پیشرو سوریه برگزار نشد. در واشنگتن و لندن و پاریس و برلین و بروکسل و سیدنی و اوتاوا (کشورهای حامی اسرائیل) اجتماعات اعتراضی برگزار گردید؛ اما در دمشق (پایتخت کشور ضد صهیونیستی سوریه) هیچ اجتماع و تظاهراتی برگزار نشد. پنج قارۀ دنیا در هیاهو و تلاطم و اعتراض بود؛ اما کشور انقلابی و ضدصهیونیستی سوریه در سکوتی به عمق مرگ فرو رفته بود و هیچ صدایی از آنجا بر نمی‌خاست. حتی مقامات رسمی و دولتی سوریه (رئیس جمهور، نخست وزیر، وزیر خارجه و …) از اظهارات خشک و خالی در اعلام انزجار از کشتار صهیونیست‌ها و ابراز همدردی با ملت فلسطین خودداری می‌کردند.

آن سکوت و بی‌شوری و بی‌طپشی و بی‌تحرّکی و بی‌رمقی حاکمیت سوریه (و به تبع آن مردم و فعالان سیاسی ـ اجتماعی آن کشور) در طول آن چهارده ماه، برای من عمیقاً تعجب‌آور و پرسش‌برانگیز بود. برایم اصلاً قابل فهم و هضم نبود که چرا آن کشور پیشرو با سابقه‌ی هفتاد سال مبارزه با اسرائیل و یکی از ستون‌های خیمۀ محور مقاومت، اینگونه در خموشی و بی‌تحرّکی مطلق به سر می‌برد.

۲) در جنگ ۳۳ روزۀ سال ۲۰۰۶ میلادی میان حزب الله و ارتش اسرائیل که در نهایت به پیروزی حزب الله انجامید، بشار اسد به شهید سید حسن نصر الله پیشنهاد کرده بود که ارتش سوریه را به حمایت از حزب الله وارد جنگ کند؛ اما شهید نصر الله از پذیرش آن پیشنهاد خودداری کرد و یک تنه در برابر ارتش اسرائیل ایستاد و پیروز شد.

اما در یورش زمینی و هوایی اخیر اسرائیل به لبنان که اکثر رهبران و فرماندهان نظامی و میدانی و مسئولان ارشد حزب الله به شهادت رسیدند و بسیاری از مراکز و پایگاه‌های آن جنبش، مورد بمباران شدید اسرائیل قرار گرفت؛ هیچگونه حمایت نظامی و تسلیحاتی و حتی تبلیغاتی از نظام حاکم بر سوریه مشاهده نشد؛ در حالی که حزب الله نقش کلیدی در بازپس‌گیری شهرهای سوریه از چنگال تروریست‌ها و نجاتِ نظام بشار اسد داشت.

گفته می‌شود در ماه‌های آخر جنگ که حزب الله و حماس با از دست دادن رهبران و فرماندهان خود، میان مرگ و زندگی در نوسان بودند، مقامات و مستشاران نظامی ایران در سوریه به مقامات دمشق پیشنهاد کردند که جبهۀ سومی را از بلندی‌های اشغالی جولان در خاک سوریه علیه اسرائیل بگشایند؛ تا از فشار بر غزه و لبنان کاسته شود؛ اما مقامات سیاسی و نظامی دمشق این پیشنهاد را ردّ کردند و اجازه دادند که اسرائیل پنجاه هزار فلسطینی و لبنانی را بکشد و غزه و جنوب لبنان را شخم بزنند.

۳) طی بیش از چهاده ماه جنگ، نیروی هوایی اسرائیل طی ده‌ها و بلکه صدها تجاوز و تهاجم به خاک سوریه، مستشاران نظامی ایران و نیروهای محور مقاومت را که به دعوت رسمی دولت سوریه در آن کشور حضور داشتند، مورد هدف قرار داد و تنها در یک مورد، هشت تن از فرماندهان ارشد سپاه را در کنسولگری ایران در دمشق به شهادت رساند. اما دولت بشار اسد هیچگاه به نیروهای ایرانی و محور مقاومت اجازه نداد که به تلافی آن حملات و تجاوزات، از قلمرو سوریه به خاک اسرائیل و اهداف دشمن، حمله صورت گیرد. این ضعف و زبونی دولت اسد تا آنجا آشکار بود که یکی از مقامات ارشد اسرائیل گفته بود: مرزهای سوریه امن‌ترین مرزهای ما در جریان جنگ اخیر بود.

اینک با سقوط سریع و آسانِ حکومت سوریه به رهبری بشار اسد، می‌توان پاسخ برخی از آن پرسش‌های بی‌پاسخ را به دست آورد.

نویسنده : مسیح ارزگانی

Facebook
Twitter
WhatsApp
Telegram
Email
مطالب مرتبط