انتشار اخباری مبنی بر جابجایی پشتونهای پاکستانی از مناطق مرزی به خاک افغانستان و انتقال آنان به مناطق مختلف کشور از جمله مناطق شمالی، واکنشهای زیادی در داخل و خارج افغانستان و حتی پاکستان نیز به دنبال داشته است.
در همین خصوص جبهه آزادی در واکنش به احتمال انتقال طالبان پاکستانی به شمال افغانستان با نشر اعلامیهای گفته که انتقال اعضای تحریک طالبان پاکستانی به شمال “زمینههای همپذیری و زیست مسالمتآمیز اقوام باهمبرادر و برابر افغانستان را نابود میکند.”
این جبهه افزوده که “ما به این باوریم که تغییر بافتار جمعیتی شمال کشور، تخم نفاق، تندروی و تروریزم را برای ابد در سرزمین ما میکارد.” در اعلامیه به طالبان هشدار داده شده که “پیآمدهای این اقدامات نه تنها برای افغانستان و منطقه، که برای صلح و امنیت جهانی، خطرناک و فاجعهبار خواهد بود.”
همچنین افراسیاب ختک رهبر حزب عوامی پاکستان میگوید که انتقال اعضای تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) به شمال افغانستان، به اختلافات قومی در این کشور دامن میزند.
در مقابل اما ذبیحالله مجاهد؛ سخنگوی حکومت طالبان، تایید کرده که برخی مهاجرین منطقه وزیرستان (در شمال غرب پاکستان) که پیشتر به داخل افغانستان رفته و در نزدیکی مرز با پاکستان اسکان یافته بودند، بهخاطر «کنترل بیشتر» به مناطق دیگر افغانستان انتقال داده خواهند شد و این موضوع در حدی که رسانهها بحث کردند «جدی نیست» و «موضوع چند سال قبل» است.
وی پیشتر نیزگفته بود: «مهاجرینی که در نزدیکی خط دیورند [مرز با پاکستان] بودند، نه همه، تنها یک تعداد از آنها که باعث نگرانی شده بودند به بعضی ولایات دیگر مرکزی، جنوب و شاید شمال کشور تقسیم و پراکنده شوند که قابل کنترل باشند».
او مدعی شده که «انتقال این مهاجران به بخشهای گوناگون کشور به هیچ ولایت تهدید و تبعیضآمیز نیست؛ بلکه این تصمیم بربنیاد منافع مشترک افغانستان و پاکستان گرفته شده است».
اما بسیاری از کارشناسان بر این باورند که برنامه طالبان در شمال افغانستان، از بین بردن بافت دیرینه جمعیتی این جغرافیا است و این مسئله به تدریج در حال عملی شدن است و شاهد این ماجرا این است که در طول دو سالی که از تسلط طالبان بر افغانستان میگذرد، شماری از روستاها در تخار، سرپل و فاریاب، از وجود ساکنان بومی تخلیه شده و به افرادی که از مناطق پشتوننشین آمدند، واگذار شده است.
این افراد با حمایت دادگاههای طالبان، ساکنان بومی را که اُزبیکها، تاجیکها، هزارهها و ایماقها هستند از روستاهایشان بیرون راندند و در شمار دیگری از روستاهای شمال نیز، تنش میان ناقلین و بومیها جریان دارد.
موضوع دیگری که به عنوان موید این ماجرا قابل توجه است، سفر اخیر سراج الدین حقانی به شمال افغانستان است زیرا به باور کارشناسان، این سفر گامی مشخص و عملی در راستای راه اندازی دوباره یک پروژه خطرناک ضد امنیتی و ضد ملی بود که نتیجه آن، آغاز روند انتقال «ناقلین» به شمال خواهد بود.
بنابراین میتوان گفت نگرانیهایی که پیش از این در خصوص ارتباطات طالبان با گروههای مسلح منطقهای و فرامنطقهای وجود داشت به نوعی بهجا و قابل تامل بوده است زیرا طالبان با پناه دادن به مهاجرین پاکستانی که اغلب عضو گروه طالبان پاکستان بوده و برای امنیت آن کشور یک تهدید محسوب میشوند، ثابت کردند که معیارهایی متفاوت از دیگر کشورها در خصوص مسایل امنیتی دارند و اساسا برای آنان موضوع همگرایی و همنژادی بودن دارای اهمیت است و این به آن معناست که طالبان در برابر همنژادها و همفکران خویش آغوش بازی دارد، هرچند که آنان برای دیگر کشورها تهدیدی بالقوه یا حتی بالفعل باشند.
از سوی دیگر جابجایی تعداد زیادی از افراد غیر بومی اما همنژاد با طالبان، در مناطقی که غالبا غیر پشتون هستند، زنگ خطر قومگرایی و نژادپرستی در افغانستان را از سوی حکومت طالبان به صدا در میآورد، زیرا طالبان به خوبی میدانند جابجایی این افراد به مناطق غیر پشتون چه پیامدهایی برای بومیان این مناطق دارد و تا چه حد موجب ایجاد شکافی عمیق و تنشهای جدی میان ساکنان جدید و قدیم میشود.
بنابراین طالبان برای اثبات مدعای خویش مبنی بر اینکه حکومت آنان نگاهی فراقومی و رویکردی فراگیر در عرصه حاکمیتی دارد باید در انجام امور اینچنینی تامل بیشتری نموده و تمام جوانب آن را مد نظر بگیرد.