خاطراتِ من ( علی نجفی ارزگانی ) از آشنایی با شهید کاظمی (قسمت اول و دوم)
اولین ملاقات:
در سال ۱۳۷۵ پلیس مهاجرت ایران ما را ملزم به داشتن و گرفتن ویزای تحصیلی نمود. به همین منظور در تابستان سال یادشده، من مسافر پاکستان و افغانستان (از جمله شهر جنگزده و ویرانشدۀ کابل) شدم.
آن روزها نیروهای حزب وحدت (جناح استاد اکبری) و حزب حرکت اسلامی بر غرب کابل مسلط بودند. جنگِ نیروهای دولت اسلامی مجاهدین با طالبان در تپههای دوغآباد و خیرآباد جریان داشت. نیروهای حزب اسلامی حکمتیار پس از امضای معاهدۀ «ماهیپر» با دولت ربانی، در حال ورود و استقرار در پایتخت بودند.
در تمام قرارگاههای نظامی حزب وحدت، تصاویر کاظمی نصب شده بود و این عبارت در ذیل عکسها خوانده میشد: استاد سید مصطفی کاظمی رئیس کمیتۀ نظامی حزب وحدت اسلامی افغانستان.
روزی شهید ابراهیمی شهرستان (از نیکان و خوبان آن دیار) به من پیشنهاد کرد که فردا با هم برویم تایمنی و کاظمی را ببنیم. گفتم: او یک قوماندان است و من یک محصلِ مسافر. او از پروان است و من از ارزگان. هیچگونه سابقهی آشنایی یا همکاری میان ما نبوده است. پس مرا با کاظمی چه کار؟ چه موضوع مشترکی داریم تا در بارۀ آن حرف بزنیم؟
شهید ابراهیمی در جوابم گفت: در این حزب (اشاره به جناح اکبری حزب وحدت) فهمیدهتر و کاردانتر از کاظمی نخواهی یافت. فردا با من بیا. قول میدهم که از دیدار کاظمی پشیمان نخواهی شد.
قبل از ظهرِ روز بعد به قرارگاه کمیتۀ نظامی حزب وحدت در تایمنی رفتیم. کاظمی هنوز به دفتر کارش نیامده بود. چند مرد قوی هیکل و نسبتاً مسن در سالن انتظار نشسته بودند. ابراهیمی در معرفی آنها گفت: اینان جنرالان و افسران خلقی ـ پرچمی هستند که در امور نظامی به استاد کاظمی مشوره میدهند. من با اغتنام فرصت، پرسشهایی را از آن صاحبمنصبان کارکشته پرسیدم که با علاقمندی جواب دادند و برخی از رازهای ناگشوده را گشودند. من اظهارات آنها را در دفترچه روزنوشت خود ثبت کردم. شرح آن گفتگوی یک ساعته را باید در سیاههای مجزّا و مفصل، گزارش کنم.
پس از یک ساعت انتظار، کاظمی با چهرۀ بشّاش و خندان، سر و وضع مرتب و منظم و در هیأت یک وزیر و تکنوکرات، وارد قرارگاه کمیتۀ نظامی شد و پس از احوالپرسی با حاضران، وارد دفتر کارش گردید.
از جمع منتظران، من و ابراهیمی نخستین گروه بودیم که نوبت ملاقات با ما داده شد. پس از احوالپرسی و تعارفات معمولی، ابراهیمی این مهمانناخوانده را معرفی کرد: ایشان علی نجفی از ولایت ارزگان، منطقۀ نیلی … شهید کاظمی سخن ابراهیمی را قطع کرد و گفت: همان علی نجفی کافی است! نویسندۀ ابوذر انقلاب و یکی از نویسندگان هفتهنامۀ وحدت در ایران!
پس از این معارفۀ ناتمام، صحبتها صمیمیتر و جاندارتر شد و حدود پنجاه دقیقه ادامه یافت. کاظمی از خاطرات خود با شهید صادقی آغاز کرد و سپس ادامه داد: من هم مثل شما علاقمند و مشغول به فعالیتهای فرهنگی و آموزشی بودم؛ اما طوفان حوادث مرا ناخواسته به اینجا پرتاب کرد. او از همکاری و همراهی خود با سید اسد الله نکتهدان در سازمان «اسلام مکتب توحید» و از عضویت و فعالیت خود در «مجمع آموزشی پیروان ولایت فقیه» (متعلق به شیعیان هرات و فراه) یاد کرد و در تأیید و تکمیل علاقمندی خود به امور فرهنگی، از تشکیل حلقات آموزشی و تدوین و تکثیر نشریههای دستی در عصر جهاد سخن گفت.
من که تا دیروز علاقهای به ملاقات با کاظمی نداشتم و او را یک قوماندان و نظامی محض میپنداشتم، بر خلاف پندار و پیش فرض قبلی، در این ملاقات کاظمی را انسانِ خوشفکر، خوشذوق، خوشبیان، خوشاخلاق، خوشسیما و خوشمشرب یافتم. تا دیروز کاظمی را یک فرماندۀ دلاور و جنگاور میشناختم؛ اما امروز او را یک مبارز مکتبی و انقلابی، یک فرهنگی فرهیخته و نواندیش، یک دولتمرد و تکنوکراتِ دانا و توانا و یک سیاستورزِ صادق و پرشور یافتم که جوانترین عضو شورای عالی دولت مجاهدین بود. اکنون نیک دانستم که اگر پیشنهاد ملاقت با او را نمیپذیرفتم، نصف عمرم بر باد میشد!
در جستجوی پاسخِ یک ابهام و پرسش در مورد کاظمی جوان:
پس از تقسیم حزب وحدت اسلامی افغانستان به دو شاخهی متخاصم در پی غائلهی خونبار ۲۳ سنبلۀ سال ۱۳۷۳، شورای مرکزی جناح استاد مزاری در نخستین جلسۀ خود بعد از آن رویداد، محمد اکبری و مصطفی کاظمی را تحت عنوان دو عنصر نامطلوب رسماً از حزب وحدت اخراج نمود. در حالی که دیگر اعضای شورای مرکزی، شورای عالی نظارت، رئسای کمیتههای هشتگانه و دیگر مسئولین آن تشکیلات، جملگی در پستهای خود ابقاء شدند و هیچکدام از جناح استاد مزاری حزب وحدت اخراج نشدند. متقابلاً جناح استاد اکبری حزب وحدت در نخستین جلسۀ رسمی خود، عبد العلی مزاری و محمد کریم خلیلی را به همان اتهام (عنصر نامطلوب بودن) رسماً از حزب وحدت اخراج نمود.
با این اخراجهای متقابل، در ذهن افرادی مثل من که از دور نظارهگر رویدادها بودیم، یک ابهام و سئوال پدید آمد به این شرح: با وجود و حضور چهرههای شاخص و شامخ مانند آیت الله فاضل، آیت الله بهشتی، عالمی بلخی (معاون حزب)، افضلی رئیس کمیتۀ فرهنگی، شیخ باقر سلطانی رئیس کمیتۀ اطلاعات، رحمت الله مرتضوی و … در فراکسیون متعدل حزب وحدت (موسوم به جناح اکبری)؛ چرا جناح استاد مزاری، تنها کاظمی جوان و نه چندان مشهور را در معیتِ محمد اکبری از حزب وحدت اخراج کردند و آنهمه چهرههای شاخص و مشهور این جناح را در سمت و جایگاه شان ابقاء نمودند؟
از جانب دیگر، نگارندۀ این سطور قبل از ورود به کابل، حدود بیست روز در کویتۀ پاکستان بودم. شهری که آن روزها جولانگاه نشراتِ امروز ما، صفحۀ نو، پیام نو، عصری برای عدالت و دیگر جزوهها و نشریاتِ جناح استاد خلیلی و “کانون فرهنگی رهبر شهید” بود. من اکثر شمارههای نشریات مذکور را همراه با چهار عنوان کتاب (یک صد سال سکوت، قرن خموش و …) خریداری کرده، با خود به کابل آورده بودم.
دقت در مندرجات این نشریات و جزوهها نیز نشان میداد که نوک پیکان حملات آنها غالباً متوجه سه چهره بود: آیت الله فاضل، محمد اکبری و مصطفی کاظمی. باز هم این پرسش و ابهام در ذهن من جان گرفته بود که از میان اینهمه چهرههای نامدار و سرشناس در جناح معتدل حزب وحدت، چرا کاظمی جوان و نسبتاً گمنام در کانون توجه حملات و اتهامات جناخ مخالف قرار دارد؟
پاسخِ آن پرسش و ابهام را در آن نخستین ملاقات و گفتگوی پنجاه دقیقهای، به دست آوردم. کاظمی علیرغم سنِ کم و شهرتِ محدود، چهرهای زیرک، با استعداد، خوشفکر و توانمند بود. با وجود سنِ کم، تجربه و اندوختهی فراوان داشت. از توان سازماندهی و هماهنگی بالایی برخوردار بود. در ایجاد پل و پیوند و برقراری روابط با مجموعهها و جریانهای گوناگون، مهارتِ ویژه داشت.
بر پایهای آنچه از استعدادها و مهارتهای شهید کاظمی گفته شد، جناح مقابل با فراست و ظرافت دریافته بود که کاظمی چهرهای کلیدی و محوری در جناح معتدل و صلحطلبِ حزب وحدت به شمار میرود و به دلیل همین دانایی و توانایی و ظرفیت بالا، او را از حزب وحدت اخراج کردند و نوک پیکان حملات و اتهامات خود را متوجه کاظمی جوان نمودند.
اتفاقاً سیر حوادث بعدی و رشد پلکانی شهید کاظمی و درخشش او در عرصۀ سیاست و تحولات افغانستان، نشان داد که شناخت و برداشتِ جناح مقابل از استعدادها و تواناییهای بالفعل و بالقوۀ شهید کاظمی، درست و دقیق بوده است.
شهید کاظمی ریاست کمیتۀ نظامی حزب وحدت را به عهده داشت که کابل و سپس مزار و بامیان به دست نیروهای جنبش طالبان سقوط کرد. پس از تسلط نیروهای طالبان بر مرکز هزارهجات (بامیان) استاد اکبری رهبر جناح معتدل حزب وحدت به طالبان پیوست. پس از این الحاق، شهید کاظمی عملاً سرپرستی حزب وحدت (جناح اکبری) را به دست گرفت. وی ضمن همراهی با ائتلاف شمال به رهبری احمد شاه مسعود و ایجاد جبهۀ نظامی علیه طالبان در شمال کابل، با مجموعههای فعال در سیاست و تحولات افغانستان (جریان قبرس متشکل از احزاب جهادی و جریان روم متشکل از سلطنتطلبان و غربگرایان) وارد تعامل و گفتگو شد. به دلیل همین ارتباطات و تعاملات، به کنفرانس بن دعوت شد و در آنجا سمت وزارت تجارت را به دست آورد و در آن وزارت بسیار خوش درخشید و مدالها و نشانها دریافت کرد. پس از کنار گذاشته شدن از دولت، با رأی بالای مردم کابل، وکیل ولسی جرگه و رئیس کمیسیون اقتصادی پارلمان شد و رهبری یک ائتلاف پارلمانی را به عهده گرفت. بعد از تشکیل “جبهۀ ملی” وی مسئول سیاسی و سخنگوی آن جبهه گردید.
این رشد مستمر و پلکانی و درخشش او در عرصههای فرماندهی، سیاست، دولتسازی و بازسازی، نشان داد که برداشت و پیشبینی جناح مخالف از استعدادها و تواناییهای کاظمی جوان، درست و دقیق بوده است و من پاسخِ آن پرسش و ابهام دیرین را در نخستین ملاقات با او دریافتم.



