خودسوزی تلخ و دردناک محمدامیر توسلی، خلبان پیشین ارتش افغانستان در مشهد، نه یک حادثه فردی، بلکه فریادی خاموش و پردرد از هزاران انسان رهاشده در برهوت بیپناهی است. این فاجعه، نماد شکست اخلاقی و انسانی چندگانه است؛ از خیانت طالبان به مردم افغانستان گرفته تا بیتوجهی و سکوت در ساختارهای سازمان های جهانی. تحلیل پیشرو، با زبانی صریح، منطقی و اخلاقمدار، طالبان را از منظر دینی، اخلاقی و حقوق بشری به چالش میکشد، مسئولیت انسانی دخیل در این حادثه را به یاد میآورد و در نهایت صدای فروخوردهای را بازتاب میدهد که در آتش خاموش شد.
در نگاه نخست، خودسوزی محمدامیر توسلی شاید تصمیمی فردی بهنظر آید، اما در حقیقت، او قربانی یک زنجیرهی ناکامیهای انسانی، سیاسی، و دینی است. از طالبان، که با ریاکاری و تزویر حاکم شدند و جامعه را به ورطه تباهی بردند، تا آنهای که بهجای مبارزه با تروریزم، تنها با شعار های بیروح و دروغین بر عکس عمل کرده و به گروه های افراطی در سوریه و افغانستان مشروعیت می دهند.
طالبان با چهرهای مزوّرانه به قدرت بازگشتند؛ وعده صلح، عفو عمومی، و حکومت همهشمول دادند اما در عمل، «وحشت و انحصار» را جایگزین «امنیت و عدالت» کردند. زنان را از کار و تحصیل محروم ساختند، دختران را از ابتداییترین حق انسانیشان، یعنی آموزش، محروم کردند. این ظلم، نهتنها با تعالیم اسلام که همواره به علمآموزی برای زن و مرد توصیه کرده، در تضاد است، بلکه از منظر اخلاق جهانی، جنایتی فرهنگی محسوب میشود.
اینان حتی تدریس فقه جعفری، که ریشه در یکی از مذاهب اصیل اسلامی دارد، را ممنوع ساختند؛ حرکتی فرقهگرایانه که مستقیماً با اصل وحدت امت اسلامی در تضاد است. این رفتار جاهلانه و ستمپیشه، نشان میدهد که طالبان نه دغدغهی دین دارند، نه دغدغهی ملت، بلکه تنها در پی بقای اقتدار خود ساختهشان هستند.
وعده عفو عمومی نیز به دروغی آشکار بدل شد. نظامیان و مقامات پیشین، که غالباً تنها به وظیفه ملی خود در دفاع از مردم و کشور عمل کرده بودند، یکی پس از دیگری بازداشت، شکنجه یا کشته شدند. حکومت «همهشمول» نیز تنها شعاری بود برای فریب افکار عمومی بینالملل؛ در عمل، همهچیز در انحصار یک قبیله و یک ایدئولوژی قرار گرفت.
از منظر دین مقدس اسلام، ظلم، انحصار، شکنجه و حذف زنان از جامعه، نهتنها گناه بلکه خیانت به امانت خلافت انسانی است. در قرآن، خطاب به انسانها آمده است: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ. اسراء:70 و ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم!
آیا تحقیر زنان، قتل نظامیان بیپناه، سلب حقوق دینی دیگر مذاهب، نمونهای از این “اکرام” است؟ طالبان باید پاسخ دهند. از منظر اخلاق، ستمگری به کسانی که روزگاری جان بر کف، برای دفاع از مردم و کشور مردانه ایستادند و اکنون در تبعید و بیپناهی میسوزند، قلب هر انسان آزاده و با وجدان را به درد می آورد. حکومت بر اساس ترس، نهتنها پایدار نمیماند، بلکه دیر یا زود، در دل همان ترس فرو میریزد.
و اما به آنچه که طالبان باید تن دهند:
- از کشتار و شکنجه نظامیان پیشین دست بردارید؛ آنان فرزندان اصیل و صادق این خاک اند.
- فقه جعفری را به رسمیت بشناسید؛ این نه لطف، بلکه حق مشروع میلیونها مسلمان شیعه در افغانستان است.
- محدودیت زنان را بردارید؛ نه از سر ترحم، بلکه از سر احترام به انسانیت و فرمان الهی.
- مکاتب و دانشگاهها را بهروی دختران بگشایید؛ جامعهای که نیمی از نیروی فکریاش را محروم میکند، محکوم به زوال است.
- حکومت همهشمول واقعی تشکیل دهید؛ انحصار، مسیر انزوا و فروپاشیست.
و به یاد داشته باشید: به تسلیحاتی که از امریکا به جا مانده ننازید، به لشکر انتحاریتان دلخوش نباشید؛ روزی خواهد رسید که خشم مردم، بیصدا و کوبنده، شما را درهم خواهد شکست.
ماجرای محمدامیر توسلی، یک تراژدی ساده نیست؛ نماد همهی آن انسانهاییست که در گریز از جهنم طالبان، دچار چنین حادثه وحشتناک شده و در آتش جهل طالبان سوخت. هر قطره اشکی که در آن منزل سوخته فرو چکید، طنین سؤالی است که هنوز بیپاسخ مانده: آیا وجدانهای ما نیز مانند بدن او سوختهاند؟
اگر طالبان به اصلاح مسیر تن ندهند، تاریخ بار دیگر، همچون دو دهه پیش، آنان را به حاشیه خواهد راند. و اگر جامعه جهانی، بهویژه کشورهای میزبان، چشم بر حقایق ببندند، فاجعههای انسانی بزرگتری در راه خواهد بود.
محمدامیر توسلی دیگر در میان ما نیست، اما فریاد خاموشش میتواند شعلهای باشد برای بیداری وجدانها. اگر نگذاریم این فریاد دوباره در دود فراموشی گم شود.
نویسنده: دکتر لنگرزاد